رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 166556

در برنامه ماه عسل قسمت 10 چه گذشت؟

احسان علیخانی در برنامه ماه عسل قسمت 10 میزبان خانواده شهید مدافع حرم، فرمانده جواد حسناوی شد.معرفی اسطوره ای تمام نشدنی به نام فرمانده جواد و روایت آنها که عاشق شدند و جنگیدند در قاب "ماه عسل" به نمایش درآمد.

ماه عسل.jpg
dir="RTL">پریناز فروزان: احسان علیخانی دهمین قاب "ماه عسل" را با تشکر از دکتر صادقی معاونت پیشگیری قوه قضائیه، آقای قبادی و مسئولین دادگستری و دادستانی استان خراسان رضوی بابت برنامه روز گذشته آغاز کرد. وی با اشاره به ابهامات داستان محمد در روز گذشته بیان کرد: صحبت کردن راجع به جزئیات پروندهای که از سوی قوه قضائیه مختومه نیست غیر قانونی است. درست است که جزئیات قصهای که روایت شد باید برای مخاطب شفاف باشد اما این امکان وجود نداشت و تلاش ما روایت تصمیم خانم کامکار به ازدواج با محمد و تأثیر این تصمیم بر زندگی او بود.

همه در پویش خوب باشیم

احسان علیخانی در برنامه ماه عسل قسمت 10 همچنین در خصوص علت پخش نشدن تیتراژ پایانی برنامه توضیحاتی ارائه داد. وی اعلام کرد: همه تلاشمان این بود که مثل سنوات گذشته تیتراژ پایانی هم داشته باشیم. از مهدی یراحی دعوت کردیم تا با ملودی احسان نیزن تیتراژ را تهیه کنند. اما کار مجوز لازم را از واحد موسیقی سازمان نگرفت و نتوانستیم تیتراژ را پخش کنیم. وی همچنین با اشاره به پویش خوب باشیم بیان کرد: در این طرح و پویش قرار بر این است که هر کس متناسب با توانایی و مهارتی که دارد امکان خود را برای انجام یک فعالیت خیریه به اندازه دلخواه خود اعلام کرده و به نیازمندان به این خدمات پیوند یابند.

خانواده شهید حسناوی در قاب "ماه عسل"

در بخش بعد خانواده حسناوی به دعوت علیخانی وارد قاب "ماه عسل" شدند. خانواده حسناوی در حال حاضر ساکن کربلا هستند. پسر خانواده محسن متولد سال 69 است خود را 27 ساله معرفی میکند. او میگوید: اگر سنت کم باشد نمیگذارند وارد عملیات جنگ و جبهه شوی و گاهی باید سنت را بالاتر اعلام کنید. پدر محسن متولد نجف و مادرش اهل خرم آباد لرستان است. پدر توضیح داد: رژیم بعث عراق دو برادر من را در سالهای 60 و 61 اعدام کرد. من را زندانی و شکنجه کردند، اما بعد از آزادی از عراق فرار کرده و به ایران آمدم. 4 ماه بعد از ورودم به ایران با همسرم آشنا شدم و در سال 62 ازدواج کردیم. مادر محسن که حالا دیگر کاملا با لهجه عراقی صحبت میکند توضیح داد: داییهای من با این ازدواج مخالف بودند اما در نهایت با وساطت با هم ازدواج کردیم. علیخانی اظهار داشت: مردم ایران و عراق که با هم مشکلی نداشتند و بیشترین هزینه را در جنگ همین مردم دادند. پدر محسن که در سالهای جنگ شیمیایی و جانباز شده بود بیان کرد: جنگ در جبهه ایران برایم سخت نبود چرا که علیه خاک کشورم نمیجنگیدم و با رژیم بعث عراق و نیروهای صدام در حال جنگ بودم.

ماه عسل

برادرم فرماندهام بود

مادر محسن بیان کرد : حاصل ازدواجم 3 پسر و 2 دختر بودند. فرزندانم در ایران متولد شدند و تحصیل کردند. اما جواد در کربلا به دانشگاه رفت و تحصیلش را در آنجا به اتمام رساند. علیخانی اظهار داشت : ماجرای کودکانی که در طول سالهای جنگ و از ازدواج دو ملیت مختلف متولد شدند همیشه ماجرایی عجیب و قابل تأمل بوده است. وی با اشاره به اینکه علت دعوت از این خانواده تربیت قهرمانی به نام جواد است از او خواست تا برادرش را پیش از پخش مستند معرفی کند. محسن گفت: نه تنها برادر بزرگترم بلکه دوستم بود و حتی نقش پدرم را داشت. همیشه پشت سرش راه میرفتم بیآنکه فکر کنم. به او ایمان قویای داشتم و فرماندهام بود.

مستند فرمانده جواد

به گزارش ساعت 24،در مستند فرمانده جواد ساخته روحالله رفیعی، جواد از خودش میگوید: متولد 64 هستم و 3 سال است که در جبههها میجنگم. محسن 5 سال از من کوچکتر است و در بیشتر کارهای جهادی با هم بودیم. در سوریه جزو بچههای تخریب بودم وقتی توانایی ام را دیدند از من خواستند که دفعه بعد فرمانده عملیات باشم و با کمک خدا در آن عملیات به پیروزی رسیدیم. جواد در پاسخ به این سؤال روحالله رفیعی که دوست داری تو اول شهید بشوی یا محسن پاسخ داد: دوست دارم اول من شهید شوم چون طاقت دیدن شهادت محسن را ندارم. وی در جایی گفت: از دست دادن رفیق در جنگ خیلی سخت است. قاسم یکی از رفقای من بود که دو هفته پس از ازدواجش شهید شد.

در برنامه ماه عسل قسمت 10 ،علیخانی در ادامه بیان کرد: در تمام مستند جواد همه جا به جز در حضور مادرش از شوقش برای شهادت میگوید. محسن توضیح داد: وقتی که جنگ شروع شد اول بحث دفاع از حرم مطهر سیده زینب (س) مطرح شد. 2 بار به سوریه رفتیم و جواد بار دوم مجروح شد و 9 ماه بستری بود. اولین بار که موصل سقوط کرد و سامرا محاصره شد جواد هنوز عصا به دست بود که دوباره به جبهه رفتیم. آنجا بود که به او مسئولیت گردان پشتیبانی را سپردند و چندی بعد فرمانده عملیات شد. وقتی تکفیریها به بغداد رسیدند و چیزی تا سقوط بغداد نمانده بود. غیرت و ایمان ما باعث شد که تصمیم به رفتن بگیریم، قبلا هم دوره دیده بودیم. برای دفاع از حرمین باید میرفتیم و اگر نمیرفتیم همه حرمها را خراب میکردند. نه تنها برای عراق که برای همه مردم احساس خطر کردیم چون اگر عراق را میگرفتند به کشورهای دیگر هم حمله میکردند.

برنامه ماه عسل

انسانیت مرز ندارد

در بخش بعد علیخانی از روحالله رفیعی دعوت کرد تا وارد صحنه "ماه عسل" بشود. رفیعی درباره علت انتخاب جواد برای ساخت مستند اظهار داشت: شغل من ایجاب میکند تا به دنبال افراد خاص باشم. ولی در معرکهای به نام جهاد همه خاص هستند. یکی از دوستانم جواد را به من معرفی کرد. بعد از آشنایی با جواد فهمیدم از نظر اخلاقی و رفتاری ظرفیتهای بزرگی دارد و به عنوان یک اسطوره ستودنی بود. انسانی چند وجهی، با نگاه انسانی، که همیشه در جبهههای دفاع از مردم حاضر بود. ریشه و هویت جواد و سرگذشت پدر و مادرش و اینکه فرزند جنگ بود او را برای من ویژهتر کرد. وی افزود: هیچ عقل سلیمی از جنگ خوشش نمیآید. بلکه مدافعین حرم، مدافعین حریم انسانیت هستند. آنها برای دفاع از مظلوم میروند تا جنگ را تمام کنند. میجنگند تا ما امنیت داشته باشیم. آنها نگاه عمیق و شگرفی در شناخت و تحلیل مسائل دارند. جواد معتقد بود: انسانیت مرز ندارد و برای نجات همه مظلومان دنیا میجنگید.

مخفیانه به جبهه میرفت

مادر جواد از نحوه رفتن جواد به جبههها گفت: روز اولی که میخواست به سوریه برود به من گفت برای ادامه تحصیل به ایران میروم. وقتی با من تماس گرفت گفت: سوریه و نزد سیده زینب هستم. از او خواستم برگردد ولی نپذیرفت. بعد از 45 روز برگشت. دفعه دوم نزدیک اربعین امام حسین رفت و زخمی شد و برگشت. آن بار خوابی دیدم که باعث شد مانع رفتنش نشوم. وقتی میخواستم روضه امام حسین (ع) برپا کنم به من گفت: شما فقط بلدید روضه برپا کنید و گریه کنید ولی مانع من برای دفاع از حضرت زینب میشوید. روضه اصلی من آنجا است. محسن هم همیشه همراه جواد بود. بدون اطلاع دادن ما به جبهه میرفتند و از آنجا به ما اطلاع میدادند. محسن دلیل پیروی از برادرش را این گونه بیان کرد: همیشه همراه جواد بودم. بدون اطلاع دادن به خانواده به جبهه میرفتیم و وقتی به آنجا میرسیدیم آنها را با خبر میکردیم. هوش و ایمان و عمل جواد و شجاعت او باعث شد کاملا برای من یک فرمانده باشد. گاهی با من مثل یک فرمانده و گاهی مثل یک برادر با من برخورد میکرد. پدر جواد گفت: با رفتن فرزندانم هیچ مشکلی نداشتم و به این موضوع افتخار میکنم که فرزندانم مدافع حضرت زینب و اهل بیت پیامبر هستند. همیشه در نماز شب فرزندم را دعا میکنم چون فرزندم مظلوم به شهادت رسید.

برنامه ماه عسل 95

جواد جسور و شجاع بود

رفیعی از آشناییاش با جواد گفت: برای بار اول او را در عملیات آزاد سازی شهر جلّ الله دیدم و از همان لحظه شیفته او شدم. بیشتر اوقات دلتنگ او میشوم چرا که در عملیات مختلف کنار او بودم. فرماندهای جسور، شجاع و مدیر با چهرهای دلنشین و مهربان بود. وی افزود: مدافعین حرم و بچههای جهادگر مرگ را به سخره کشیدند. فضای مهربانی و دوست داشتن در معرکه جهاد غالب است. همه آدمها به فطرت خدایی خود برمیگردند. جواد رابطه عجیبی با مادرش داشت. دوربین من یک لحظه در آن شرایط قرار گرفت و این در حالی است که مدافعین همیشه زیر بارش گلوله هستند. زیر بارش گلوله به یاد جمله شهید چمران افتادم که گفت: وقتی شیپور جنگ نواخته میشود فرق میان مرد و نامرد دیده میشود. هر یک از این مدافعین سیرهای دارند. زن، فرزند، پدر و مادر، عشق و همه را برای هدفی بالاتر میگذارند و برای دفاع به جنگ دشمن میروند.

فرمانده جواد، فرزند ایران

در برنامه ماه عسل قسمت 10 ،احسان علیخانی تأکید کرد: در چند کیلومتری مرزهای کشور ما جواد فرمانده عملیاتی بود که در آن حمله دشمن به مرزهای کرمانشاه و همدان را متوقف کرده است. جواد برای کشور ما ارزش و اهمیت فراوانی دارد. جواد مال ما است. جواد فرزند عراق و ایران و از جنس جوانانی شجاع و دلیر با ایمانی راسخ و آرمانهای بزرگ است. وی از محسن پرسید: علت آرامش جواد به هنگام صحبت کردن از شهادت چه بود؟ محسن پاسخ داد: در مقابل مادرم از شهادت حرفی نمیزد تا مبادا دل او بشکند. اما آرزویش شهادت بود. نه به قصد کشته شدن بلکه آرزو داشت به عشق الهی برسد. روح الله رفیعی اذعان داشت: جواد بر این باور بود که نباید فکرکرد که فقط هرکس در جنگ کشته بشود شهید است و شاید کسی در شرایط عادی بمیرد و شهید باشد. وقتی از جواد پرسیدم بزرگترین آرزویت چیست تنها یک جمله گفت: من بزرگترین آرزویم این است که درحکومت صاحبالامر نفس بکشم. به دنبال ایجاد جامعه آرمانی و رسیدن به غایت سعادت بود.

خداحافظ فرمانده...

محسن در ادامه بیان کرد: در منطقه بلد کنار دست برادرم رانندگی میکردم که تکفیریها او را ترور کردند به شهادت رسیدند. ما مسلح نبودیم و تنها چند نفر از همراهانمان سلاح داشتند. بعد از این که تیر خورد از ماشین پیاده شد و چون در منطقه بازار بودیم به خاطر حضور مردم دستور داد که کسی شلیک نکند. چند قدم که رفت زمین خورد. نگاهی به آسمان کرد و شهید شد. به امید این که زنده بماند او را به بیمارستان رساندیم که تکفیریها به بیمارستان حمله کردند تا از شهادت جواد مطمئن شوند. در همین درگیریها 7 نفر از بچهها شهد شدند. همه بچهها جواد را دوست داشتند چون برای آنها بیشتر پدر بود تا فرمانده و تا جایی که میتوانست مشکلاتشان را حل میکرد.

دفاع میکنم تا ذلیل نشوم

مادر جواد چگونگی کنار آمدن با خبر شهادت فرزندش را این گونه تعریف کرد: در شب وفات حضرت ام البنین روزه بودم و نمیتوانستم افطار کنم تا اینکه با جواد صحبت کردم و بعد از مطمئن شدن از سلامتی او افطار کردم. قرار بود 2 روز بعد برگردد. صبح ان روز دخترم خوابی دیده بود و وقتی بیدار شد از من خواست تا با جواد تماس بگیرم و جویای سلامتیاش بشوم. یکی از دوستانش گوشی جواد را جواب داد و وقتی فهمید من مادرش هستم قطع کرد. تا این که در اخبار خبر شهادت فرمانده عملیات را اعلام کردند. به حرم امام حسین(ع) رفتم و یاد حضرت زینب و امام حسین افتادم و آرام شدم. علیخانی از محسن پرسیدچه تصمیمی دارد ؟ محسن گفت: من میروم. جواد به آنچه میخواست رسید من هم باید به آنچه میخواهم برسم. فکر نمیکنم درست باشد این مسئولیت را به گردن دیگران بیاندازم . انسان باید از خودش شروع کند تا الگوی دیگران شود. اگر من و امثال من بنشینیم و نرویم باید فردا داخل منطقه خودمان با دشمن بجنگیم و اگر ما را هم رد کنند ممکن است به خاک دیگر کشورها حمله کنند.

آنها که عاشق شدند و جنگیدند

علیخانی در پایان با اشاره به شایعهای که بین مردم زمزمه میشود پرسید: محسن خیلی به شما پول میدهند؟ محسن پاسخ داد: بعضی از بچهها حدود 3 سال اس که پول نگرفتند. بسیاری از رزمندههای ایرانی مثلا بچههای تهرانی داخل گردان خودمان موتوری که با آن کار میکرد را فروخت تا به جبهه بیاید. طلای همسرش را فروخت تا بتواند به جبهه بیاید. پول بلیتشان را با هزار دردسر تهیه میکنند تا به جنگ بیایند. علیخانی قاب دهم "ماه عسل" را این گونه به پایان برد: میگویند دو دسته آدم هیچ گاه به زندگی عادی برنمیگردند، کسانی که جنگ را تجربه میکنند و کسانی که عاشق میشوند. وای به حال کسانی که عاشق میشوند و میجنگند.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها