رفتن به محتوا
تلویزیون سام با ۲ سال ضمانت سام سرویس
کد خبر 167551

روایت پهلوان 100 ساله و خاله بیبی در ماه عسل

احسان علیخانی در قاب سیزدهم "ماه عسل" پای درد دل‌های پهلوان حیدر و خاله بی‌بی نشست

ماه عسل
dir="RTL">پریناز فروزان: احسان علیخانی در آغاز قاب سیزدهم "ماه عسل" با اشاره به داستان آرش و روایت عجیب او از تجربه مرگ و بازگشت به زندگی از موضوع مهمی که دغدغه جامعه معلولین کشور است یاد کرد و گفت: این موضوعی است که ساده به نظر میآید اما برای جهان معلولین خیلی اهمیت دارد و آن ماجرای ساده ویلچر است. خیلی برای ما بد و زننده است که معلولین کشور ما گرفتار داشتن یک ویلچر مناسب برای زندگی کردنشان هستند. عددش هم اصلا کم نیست، هرجایی که قرار است تلاش، پیگیری و کمک کند که نمیدانم دقیقا کجاست خواهش میکنم حتما رسیدگی کنند.

بازدید مدیر شبکه سه سیما از پشت صحنه "ماه عسل"

چون اگر معلولین بخواهند معضلاتشان را مطرح کنند خیلی زیاد است و جاهایی به بنبست میخورند که ممکن است در دنیا اصلا وجود نداشته باشد و آن را در اولویتهای بعدی قرار میدهیم. اما سادهترینش مطالبه ویلچر است که اگر از آنها دریغ کنیم ما را کمی بیرحم جلوه خواهد داد. وی همچنین افزود: بخش عمده مشکل معلولین در ارتباط با ویلچر مسئله تأمین قطعاتش است که فکر میکنم باید از بنیاد جانبازان بخواهیم که برای تأمین این قطعات کمیاب چارهای بیاندیشند.

همچنین نکته جالب توجه در آیتم پشت صحنه برنامه روز قبل، حضور علی اصغر پورمحمدی مدیر شبکه سه سیما و تقی مهری رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی در استودیو "ماه عسل" و بازدید آنها از پشت صحنه برنامه بود.

پهلوان حیدر 100 ساله در "ماه عسل"

در بخش اول پهلوان حیدر ذاکری به همراه خواهرزادهاش وارد قاب "ماه عسل" شد. پهلوان حیدر در معرفی خود گفت: من حیدر ذاکری فرزند اسماعیل از 10 سالگی ورزش را آغاز و تا همین امروز ادامه دادهام. هدفم خدمت به جوانان و تقویت روح آنان بوده است. حدود 104 سال دارم اما چون صغر سن گرفتهام سال تولد من در شناسنامه 1298 قید شده است. احسان علیخانی با ديدن چهره و ظاهر پهلوان حیدر گفت: بيربطترين سوالي كه ميتوانم بپرسم اين است كه شما با 100 سال چرا اينقدر مو داريد؟ عمو حيدر پاسخ داد: وقتی پدر و مادر جوان و سرحال باشند بچه خوب رشد خواهد کرد. علیخانی از خواهرزاده پهلوان حیدر پرسید: شما سن دقیق پهلوان حیدر را میدانید؟ وی پاسخ داد: چون دایی از ما دور هستند شناخت درستی نسبت به ایشان ندارم. چون من ساکن اصفهان و دایی ساکن کرمان هستند و پهلوانی که همه دنیا او را به عنوان هرکول آسیا و اعجوبه تاریخ میشناسند خواهرزادهاش او را نمیشناسد. دورادور او را دیده بودم ولی تا هفته پیش با او همکلام نشده بودم. تا این که هفته پیش من دایی را در خانه مادرم دیدم و از افتخاراتشان گفتند اما باور نمیکردم. وی افزود: سیدی فعالیتهای دایی را دیدم با او آشنا شدم و قهرمان زندگیام را پیدا کردم و از اینکه او را نمیشناختم متأسف شدم.

"ماه عسل" شنونده قصههای مردم

وی افزود: برنامه شما را همیشه دنبال کردم و معتقدم دو بعد دارد. یک بعد "ماه عسل" به قصه زندگی افراد اشاره دارد، که قرآن نیز با استفاده از قصه به ما آموزش داده و این قصهها درباره افراد منفی و یا مثبت هستند و ما برای پیدا کردن حقیقت باید به قصه افراد گوش دهیم و بخش دوم گوش دادن است. به نظر من "ماه عسل" تنها برنامهای است که شما در آن به ابعاد مختلف زندگی افراد با تمام وجود گوش دادید و این نوع گوش دادن خیلی جالب است. این شنوا و بینا بودن برای من خیلی مهم است و در این چند روز پررنگتر شده است. سالها است به دنبال کسی هستم که از هر نظر قابل تأیید باشد و امروز همه آن ویژگیها را در وجود داییام پیدا کردم. دایی شاعر و ورزشکار است و برای تماشای ورزش او پیشکسوتها و بزرگان ورزش حضور پیدا کردند و ما به عنوان خانواده دایی او را نمیشناختیم.

عمو حیدر از راز سلامتیاش میگوید

علیخانی پرسید: این خیلی عجیب است چرا شما دایی خود را نمیشناختید؟ خواهر زاده حیدر پاسخ داد: دایی من بیشتر عمرش را در کشورهای مختلف زندگی کرده و ما از هم دور بودیم. وی افزود: بنبست زندگی ما جایی است که کسی ما را نمیشناسد و ما تنها میمانیم. برایم خیلی جالب است که دیگران دایی را با القاب مختلفی میشناسند اما خانواده خودش کمترین شناختی نسبت به او ندارند. حتی مادر من که به اشعار حافظ علاقه دارد حاضر نباشد که شعرهای برادرش را بشنود و این خیلی برایم سخت و مشکل بود. حتی زمانی زندگی دایی به جایی رسید که تنها زندگی میکرد و وقتی به خانه ما میآمد ما از او میترسیدیم و فراری بودیم. دایی حدود 8 سال تنها در اصفهان زندگی کرد و بعد فرزندانش به دنبالش آمدند و او را به کرمان بردند. عمو حیدر راز جوانی، سلامتی و طول عمر خود را در كم گفتن، كم خفتن و كم خوردن میداند. وی بیان کرد: هر شب به زورخانه میروم. حتی زمانی که بیمار بودم گفتم به جای بیمارستان من را به زورخانه ببرید. در زورخانه حالم خوب میشود. از 10 سالگی وارد زورخانه شدم. سعی دارم ورزش را به صورت صحیح به بچهها آموزش بدهم. حدود 90 سال است که به زورخانه میروم و بیشتر زورخانههای ایران را میشناسم و جوانها حتی نمیتوانند پا به پای من ورزش کنند.

پهلوان حیدر کهنهسواری که تنها ماند

احسان علیخانی پرسید: چه اتفاق باعث شد که یک باره این قدر تنها و غریب شوید؟ خواهرزاده عمو حیدر پاسخ داد: البته فرزندانش هستند، اما تنهایی ناشی از اینکه هیچ یک از اعضای خانواده توانایی او را درک و باور نمیکردند در حالی که غریبهها او را میشناسند سخت و دردناک است و دایی را ناراحت کرده است. پهلوان حیدر در پاسخ به سؤال علیخانی که پرسید: دل یک پهلوان کجا میشکند بیان کرد: هر جایی که بیعدالتی باشد. بیعدالتی خیلی بد است. اگر انسان به هر دستی دست ندهد، مطالعه کند و مراقب باشد، زمین نمیخورد. من از دوست ضربه خوردم و با اشاره به یکی از اشعار خود گفت: کشد از روبرو شمشیر دشمن، ولی از پشت خنجر میزند دوست، و افزود: قرار است به زودی دیوان اشعارم چاپ شود. خواهرزاده پهلوان حیدر اذعان داشت: باوری که باعث بشود به دید احترام به دایی نگاه کنیم وجود نداشت، احترامی که شایسته این همه استعداد است. آثار سنگتراشی دایی در اصفهان و هند وجود دارد. من از خودم ناراحتم که برای غریبهها احترام قائل بودم اما دایی خودم را نمیشناختم. وی در پاسخ به سؤال علیخانی که مقصر این بیتوجهی کیست اظهار داشت: ما نمیشنویم و حاضر نیستیم برای اطرافیانمان وقت صرف کنیم. اما من معتقدم که حقیقت را حتی در یک حرف اشتباه هم میتوان پیدا کرد. حتی ما باور نمیکردیم که دایی با آقای طالقانی در ارتباط باشند.

محمدرضا طالقانی روی خط "ماه عسل"

سپس محمدرضا طالقانی روی خط "ماه عسل" آمد و ضمن سلام به احسان علیخانی گفت: خیلی خوشحالم که چهره قشنگ و خوب و نورانی تو را در کنار کسی که بیبدیل و یکی از بزرگترین اساتید کشتی پهلوانی است میبینم. به خاطر آوردن چنین مردی در صحنه "ماه عسل" به تو تبریک میگویم، مردی که 75 سال از عمر شریفش را در ورزش باستانی با معرفت و با مرام پهلوانی گذرانده است و امثال ذاکری شاید در جمعیت 80 میلیونی کشور 100 نفر هم نباشند. دست و روي ماه تو را به خاطر دعوت از پهلوان حیدر ميبوسم و به او افتخار ميكنم. وی افزود: من امشب حدود 1000 نفر مهمان افطاري دارم اما همه كارهايم را كنار گذاشتم و پای تلویزیون و برنامه شما نشستم تا حرفهاي حیدر ذاکری را بشنوم. شما در گرانبهایی را به برنامهات دعوت کردی، اين مرد بزرگ و بي بديل كه از هيچ كسي طلبكار نيست. حداقل کاری که توانستی بکنی این است که به مردم بگویی: هنوز كهنه سواراني هستند كه از مردم هیچ نمیخواهند و هدفشان فقط این است که با یک نگاه محبت آميز به این بزرگترها نگاه شود.

بغض پهلوان حیدر شکست

صحبتهای محمدرضا طالقانی باعث شد بغض چندین ساله پهلوان حیدر بشکند. علیخانی با انتقاد به بیمهریهای خانواده به عمو حیدر، رو به خواهرزادهاش گفت: پیرمردی که شما در کودکی از او فراری بودید امروز قهرمان زندگی شما است. دلیل این فاصله بین شما و او چیست؟ وی اظهار کرد: وقتی سن خودم بالا رفت متوجه شدم که جاهایی دیده نمیشوم و این را به دایی خودم تعمیم دادم. بخشی ناشی از نادانی ما بود و بخشی هم بر اثر دوری خانوادهها از هم بوده است. علیخانی تأکید داشت: امروز آنهایی که منکر تواناییهای عمو حیدر بودند متوجه شدند که ما یک پهلوان حیدر در کشور داریم که 100 سال دارد و هنوز استوار، راسخ و قدرتمند است. پهلوان حیدر بیان کرد: پولی را که از طریق این ورزش به دست آوردم خرج خودم نکردم و با آن توانستم هزینه ازدواج 38 دختر نیازمند را بپردازم. احسان علیخانی در پایان از عمو حیدر پرسید: ما جوانها چه کار کنیم که به سن شما برسیم. وی پاسخ داد: عمر دست خداوند است. اما زندگی یکنواخت آدم را پیر میکند. ورزش باعث شد به این سن برسم. حرص مال دنیا را نخوردم. حتی مزرعه سیب در کرج داشتم ولی آن را به مردم بخشیدم.

خاله بیبی پیرزنی که تنها زندگی میکند

در بخش بعد خاله بیبی به همراه دخترش مهمان علیخانی شدند. پیرزنی که در روستای متروک تنها زندگی میکند. تمام اهالی روستا و حتی فرزندانش به شهرها کوچ کردهاند و او به تنهایی در روستا روزگار میگذراند. او که 88 سال سن دارد 68 است که در روستا زندگی میکند. در آیتم مستند زندگی خاله بیبی، وی گفت: خدا و امامان مراقب من هستند و از تنهایی نمیترسم. شبها به امید خدا میخوابم و صبحها به بیابان میروم و غذای حیواناتم را جمع آوری میکنم. از گاوهایم نگهداری میکنم و شیر آنها را میدوشم. در گذشته 70 خانوار اینجا زندگی میکردند. همه رفتند اما من نرفتم چون به اینجا عادت کردم.

در روستا غیبت نمیشنوم

خاله بیبی درباره دلیل متروک بودن روستایش به احسان علیخانی گفت: آنهایی که پیر بودند، فوت کردند و آنهایی که جوانتر بودند از ارباب پول گرفتند و به خاطر مدرسه فرزندانشان به آبادی بالاتر رفتند. از تنهایی نمیترسم. آن خدایی که بالا نشسته خودش هوای من را دارد. علیخانی پرسید: چه چیز را در روستا دوست داری که آن را ترک نمیکنی؟ خاله بیبی پاسخ داد: چون اطرافم وسیع است و هرجا که بخواهم میروم و میتوانم به گاوهایم رسیدگی کنم. فرزندانم اصرار کردند که به شهر بروم، من گفتم به شرطی میآیم که برای گاوهایم طویله و جای کاه بسازید. احسان علیخانی پرسید: خاله بیبی دل شما به چه خوش است که حاضر به ترک روستا نیستید؟ وی بیان کرد: اول اینکه صدای ماشینها به گوشم نمیخورد که اذیت بشوم و دوم اینکه کسی نیست که غیبت کسی را کند و گناهم کمتر میشود و آن دنیا راحت هستم.

روستا حالم را خوب میکند

وی افزود: خدا نمیگذارد که من خسته بشوم و امام زمان هوای من را دارد. دختر خاله بیبی گفت: مادرم بیمار بود و 20 روز منزل ما بود. وقتی میگفتیم میخواهیم گاوهایت را بفروشیم ناراحت میشد و بعد از 20 روز گفت من حالم خوب است و میخواهم به روستا برگردم. خاله بیبی اظهار داشت: وقتی در روستا هستم حالم خوب میشود. ساعت 4 صبح بیدار میشوم، دعا و نماز میخوانم، نماز امامزادههای اطرافم را میخوانم، صلوات میفرستم و بعد به سراغ گاوهایم میروم و به آنها رسیدگی میکنم. دوست داشتم روستا مثل قدیم شلوغ بشود و آدمها برگردند. اگر ارباب نمرده بود حالا آبادی پر بود، اما با خدا است که روستا آباد شود. وی افزود: چون جوانها حوصله کار کشاورزی و مزرعه را ندارند و کمی هم تنبل شدند از روستا به شهر کوچ میکنند. خاله بیبی گفت: بچههایم مدام به من سر میزنند و در کارها به من کمک میکنند. اما من تا زمانی که زندهام این روستا را ترک نمیکنم چون آنجا خیلی راحتم. از بعد از ظهر که به خانه دخترم آمدم دلم برای خانهام تنگ شده است. سرانجام احسان علیخانی قاب سیزدهم "ماه عسل" را با دعای خاله بیبی که به قول خودش گیرا است به پایان برد.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها