رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 168953

بازیگر زن در "ماه عسل" از دردهایش سخن گفت

پرستو صالحی در "ماه عسل" از رنج بزرگ زندگیاش پرده برداشت

ساعت 24-احسان علیخانی در قاب هفدهم "ماه عسل" روایت‌گر راز پنهان زندگی پرستو صالحی و برادرش شد.وی در توضیح علت حضور پرستو صالحی در "ماه عسل" اعلام کرد: پس از پخش برنامه اعتیاد و حضور علیرضا در برنامه، خانم صالحی که تماشاگر آن قسمت بودند احساس کردند که روایت این ماجرا از منظر دیگری می‌تواند گره گشا باشد.

ماه عسل
پریناز فروزان-احسان علیخانی در آغاز قاب هفدهم با اشاره به برنامه روز قبل و روایت محمد حیدری، ملیِ بدون کارت، ضمن تشکر از محمدعلی شعبانی و حسین افشار اعلام کرد: ابتدا از حاج آقا شهیدی معاون محترم رئیس جمهور و ریاست بنیاد شهید و جانبازان به خاطر تماس‌شان و اعلام پیگیری کار محمد حیدری سپاسگذارم. همچنین از دکتر بابایی رئیس پلیس گذرنامه و مهاجرت نیروی انتظامی که شرایطی را برای حل ماجرای گذرنامه و هویت آقای حیدری فراهم می‌کنند و از مهندس حیدری در شرکت پاکسان که زیارت کربلا و نجف را به کل اعضای این خانواده هدیه کردند تشکر ویژه می‌کنم.

تسلیت علیخانی به خاطر فقدان سربازان سرزمین

علیخانی با اشاره به خبر تلخ کشته شدن سربازان این سرزمین در حادثه رانندگی، این فاجعه و سانحه را به خانواده‌های آنان تسلیت گفت و با خانواده جوانان از دست رفته ابراز هم‌دردی و آرزوی صبر کرد. وی افزود: آن‌قدر درباره ماجرای جاده‌های کشور و تصادفات صحبت کردیم که به گوش همه تکراری است اما واقعا اگر هر روز و هر ثانیه بگوییم شاید کمکی کند و این آمار ترس‌ناک و فاجعه آمیز را در سرزمین ما کم‌رنگ‌تر کند. حرف برای گفتن درباره این که مشکل از اتومبیل یا جاده است، که استاندارد دارد یا ندارد زیاد است؛ اما نه راجع به این موضوع به خصوص بلکه در کلیت ماجرا، یک حقیقت علمی، آکادمیک و تحقیق شده این است که عمده تصادفات در کشور ما به خاطر خطای انسانی راننده است. به همین جهت احتیاط را باید چند برابر کنیم تا این همه تلفات بر اثر سوانح رانندگی نداشته باشیم.

پرستو صالحی هم به "ماه عسل" آمد

در بخش ابتدایی گفتگو امیر صالحی برادر پرستو صالحی روبروی علیخانی نشست. وی که متولد سال 1353 در یک خانواده 4 نفره و در منطقه شرق تهران است گفت: پدرم تحصیل‌کرده نظامی، مهندس و تکنسین مواد منفجره در ارتش بودند، هم در ایران هم خارج از کشور تحصیل کرده بودند و مادرم خانه‌دار و دیپلمه بودند. امیر که در رشته نرم‌افزار کامپیوتر تحصیل کرده و در همین زمینه مشغول به کار است از آرامش خود و شیطنت خواهرش در روزهای کودکی تعریف کرد. سپس احسان علیخانی از پرستو صالحی خواهر امیر دعوت کرد تا وارد قاب "ماه عسل" شود. وی در توضیح علت حضور پرستو صالحی در "ماه عسل" اعلام کرد: پس از پخش برنامه اعتیاد و حضور علیرضا در برنامه، خانم صالحی که تماشاگر آن قسمت بودند احساس کردند که روایت این ماجرا از منظر دیگری می‌تواند گره گشا باشد.

دردسرهای پرستو در کودکی

امیر بیان کرد: روزهای کودکی ما روزگاری خوش در خانواده فوق‌العاده خوبی بود، همه چیز مرتب بود، پدر دل‌سوز و مهربان و وضع اقتصادی خیلی خوبی داشتیم. پرستو گفت: خیلی خوب یعنی خانه و ماشین داشتیم و زندگی ما متعادل بود. همه بچه‌ها حسرت داشتن اسباب بازی‌های ما را می‌خوردند. پدرم اهل هنر و عکاسی بود و عکس و فیلم‌های کودکی ما خیلی متفاوت است. پدرم خیلی قصه می‌گفت و ما را با کتاب پیوند داد و ساعت‌ها وقت خود را به بازی و بدون کنار ما صرف می‌کرد و صدای ما را ضبط می‌کرد. کودکی ما کودکی بسیار دل‌چسب و خیلی دوست داشتنی بود، اما به نوجوانی نکشید. وی افزود: در کودکی خیلی دردسر برای خانواده درست می‌کردم. یک بار به جای آب نفت خوردم، یک بار قرص فشار خون مادربزرگم را به جای اسمارتیز خوردم و به خاطر سقوط از پله ها در نوزادی در 6 سالگی دچارعارضه مغزی شدم و عمل تومور مغزی انجام دادم. و همه می‌گفتند پدرم پشت در اتاق عمل زانو می‌زده و برای سلامتی من 7 تا گوسفند نذر کرده بود. پدرم من را دُخی صدا می‌کرد و ما به او بابا نمی‌گفتیم و پدر صدایش می‌زدیم.

عمر کوتاه خوشبختی

پرستو صالحی اظهار کرد: عشق به بازیگری از همان کودکی توسط پدرم در من شکل گرفت چون او خیلی اهل تماشای فیلم بود. امیر گفت: چون خانواده پدری‌ام فرهنگی بودند و به درس و تحصیل بسیار اهمیت می‌دادند و چون ما تنها برادرزاده‌های فامیل بودیم حساسیت و توجه و رسیدگی به ما خیلی بیشتر بود. احسان علیخانی پرسید: ورود این خانواده خوب به یک بحران از کجا شروع شد؟ پرستو پاسخ داد: از صدای جیز جیز وافور، از یک منقل پر از ذغال، از دوستانی که کنار پدرم می‌نشستند و ماجرا شروع شد و فکر نمی‌کردیم به کجا ختم خواهد شد. اعتیاد! فکر می‌کنم سرطانی بود که در خانواده ما افتاد و خوشبختی ما را به نوعی تمام کرد. اولین کسی که متوجه شد مادرم بود اما این صدای جیز جیز از کودکی صدای آزاردهنده‌ای برای من بوده است. وی افزود: این اتفاق از ما پنهان نمی‌شد، چون خیلی طبیعی بود. گاهی ما فکر می‌کنیم اعتیاد متعلق به آخر شهر و افراد بی‌سواد با فرهنگ پایین است، در حالی که این طور نیست، بلکه بعضی از افراد تحصیل کرده با وجهه اجتماعی خوب این را عیب نمی‌دانند. عده‌ای از دوستان پدرم هنوزدوستان خوب خانواده ما هستند، اما از عده‌ای دیگر از همان کودکی متنفر بودم. چون احساس می‌کردم وقتی می‌آیند و این بساط پهن می‌شود مادرم عذاب می‌کشد و خون گریه می‌کند.

همین که زخمی نبود!

پرستو اظهار داشت: آن زمان 7 ساله بودم و درکی از اعتیاد نداشتم. آغاز دوران مدرسه بود و تازه اثرات مخرب اعتیاد روند زندگی ما را به هم ریخت و همه چیز را خراب کرد. امیر گفت: در همان دوران بین ما فاصله افتاده بود و زندگی به گونه‌ای شد که ما از مرکز توجه بزرگ‌ترها به کنار رانده شدیم و خانه محل مهمانی‌های پدرم شد. ابتدا شناختی نسبت به این قضیه نداشتیم فکر می‌کردیم این تفریح بزرگ‌ترها است اما به تدریج مصرف از مسافرت‌ها به یک بار در ماه و بعد هر هفته و در نهایت به مصرف هر روزه تبدیل شد. علیخانی پرسید: به نظر شما چه دلیلی داشت که پدر شما با وجود شرایط خوبی که برای خانواده‌اش فراهم کرده بود باب چنین موضوعی را باز کند؟ پرستو پاسخ داد: گاهی آدم‌ها دغدغه‌ای نظیر مسائل مالی و سختی و ... ندارند و از این راه به سراغ اعتیاد نمی‌روند، گاهی بعضی‌ها آن‌قدر خوش هستند، همه چیز دارند و قدر داشته‌هایشان را نمی‌دانند. همسر، فرزند، شغل خوب، شرایط مالی عالی، توجه و همه اینها از نظر روحی ارضایش نمی‌کند و در نتیجه به سراغ چیز دیگری می‌رود که التهابات درونی‌اش کاهش پیدا کند. پدرم سرشار از توانایی و انرژی و بسیار هوشمند بود. انسانی با این حجم از توانمندی، زیبایی و توجه اطرافیان به سراغ چیز ناشناخته‌ای می‌رود تا خود را راضی کند و من تصور نمی‌کنم زخمی وجود داشته که پدرم را به سمت اعتیاد کشیده است.

خاطرات تلخ پرستو از روزهای کودکی

پرستو در ادامه از خاطرات تلخ خود گفت: به مرور رفتارهای نامتعارف مانند دعوا، شکستن و جر و بحث آغاز شد. تحمل این وضعیت برای مادرم خیلی سخت بود. همه چیز از شکستن‌ها و دعواها شروع شد. یک شب پدرم ما را از خواب بیدار کرد و گفت بلند شو ببین با مادرت چه کار کردم و دیدم چشم مادرم کبود است. من اواخر دوران دبستان 11 بار مدرسه عوض کردم، چون مادرم از کتک خوردن می‌ترسید و همیشه نگران بود. از یک جایی انگار ارتباط ما با زندگی قطع شد و مثلا مادرم بعضی روزها می‌گفت امروز مدرسه نروید چون پدرت حالش بد است و من را کتک می‌زند. علیخانی پرسید: آدم‌های زیادی را دیدیم که درگیر مواد مخدر هستند اما خیلی آدم‌های بداخلاقی در خانواده نیستند. این خشم از کجا می‌آمد؟ پرستو بیان کرد: به هر حال اعتیاد چیزی است که فرد را از حالت طبیعی و تعادل خارج می‌کند. حال اعتیاد به الکل، مواد مخدر و یا اعتیاد به هرچیز دیگری باشد. نشئگی و خماری روی هر فرد یک تأثیری دارد. و علت رفتارش ممکن بود خماری باشد و هنگام نشئگی ممکن بود حتی از کاری که کرده پشیمان شود. بارها پدرم بعد از کاری که می‌کرد پشیمان می‌شد و گریه می‌کرد. ذات وجودی‌اش این نبود و این تأثیر مواد بود که متوجه نمی‌شد دارد با عزیزانش چه می‌کند.

دردی که به استخوان رسید

پرستو صالحی اظهار داشت: نمی‌شد این موضوع را مخفی نگه داشت. چون سر و صدا می‌شد، جنگ و دعوای علنی بود و عده‌ای باید به کمک می‌آمدند و از زیر دست و پا مادرم را بیرون می‌کشیدند. تمام خانواده بسیج بودند. گاهی ما به منزل عمه‌ام می‌رفتیم و همیشه پرونده ما همراه‌مان بود و از یک مدرسه به مدرسه‌ای دیگر می‌رفتیم. امیر گفت: همه اقوام مادری و پدری از این موضوع مطلع شدند و حتی کل افراد کوچه در جریان درگیری‌های ما بودند. پرستو افزود: از این در به دری و از یک خانه به خانه دیگر رفتن و از ترس و نگرانی برای جان مادر خسته بودیم و خجالت می‌کشیدیم و خود به خود من را از پدری که عاشقش بودم دور می‌کرد. من فقط می‌فهمیدم همه چیز از آن بساط بلند می‌شد و علت ناراحتی و اشک‌های مادر و تغییر رفتار پدر را در آن می‌دیدم.

مرور روزهای سخت و پراضطراب

امیر در پاسخ به سؤال علیخانی که پرسید خانواده برای مدیریت و رفع این بحران چه اقدامی کردند توضیح داد: چون پدرم مورد علاقه همه بود، خانواده پدری و مادری‌ام هر کاری از دست‌شان برمی‌آمد برای ترک پدرم انجام دادند. ما را به لحاظ تحصیلی پوشش می‌دادند، جلسه تشکیل می‌دادند و برای رسیدگی به وضعیت پدرم تصمیم‌گیری می‌کردند. پرستو افزود: پدر را بیمارستان بستری کردند چون کمپ به صورت فعلی وجود نداشت. بعد از این تأثیرات اقتصادی اعتیاد روی زندگی ما بروز کرد. پدر خانه را فروخت و مستأجر شدیم. پدر سر کار نمی‌رفت و پول خانه هم از بین رفت. رفت و آمد دوستان پدرم قطع شد. از ارتش اخراج شد و با به وجود آمدن مشکلات مالی وضعیت بدتر شد. بعد از هر بار ترک پدرم دوباره به مصرف مواد برمی‌گشت و رفتارهای بیرونی او حادتر می‌شد. تا این که به دوره نوجوانی رسیدیم و از در به دری و خجالت و گلایه همسایگان خسته شدیم. آن زمان اعتیاد جرم بود، مثل الان این درک وجود نداشت که اعتیاد بیماری است. صاحب خانه اعتراض می‌کرد مثل امروز نبود که در هر آپارتمان حداقل یک معتاد وجود داشته باشد. اما آن زمان آخر اعتیاد شورآباد بود. ترس از به خطر افتادن جان مادرم باعث می‌شد همه چاقوها را قایم کنیم تا در نبود ما برای مادرم اتفاقی نیافتد.

دلم پدرم شکست

صالحی اظهار کرد: از پدرم خیلی فاصله گرفته بودیم، با این حال گاهی برای پدرم نامه می‌نوشتم که بین ما و اعتیاد یکی را انتخاب کن و زیر بالشش می‌گذاشتم. می‌خواند، گریه می‌کرد ولی همان طور که علیرضا گفت: زور اعتیاد یک ذره از خدا کم‌تر است. نمی‌دانم چه قدرتی داشت که نمی‌توانست به آن غلبه کند. پدرِ کارشناسِ متخصصِ من به یک تاکسی نارنجی رسید. یک روز در دوران دبیرستان با آن تاکسی دنبال من به مدرسه آمد، من او را از دور دیدم، سوار نشدم و از دور اشاره زدم که برود. وقتی به خانه آمدم دیدم مادرم دارد گریه می‌کند. گفت: چون سوار ماشینش نشدی دلش شکسته است. خیلی ناراحت شدم. بعد از این اتفاق داوطلبانه به کمپ بازپروری رفت تا ترک کند. در آن مدت امیر نقاش ساختمان شد و مادرم در یک تولیدی به خیاطی مشغول شد. بعد از 2 ماه پدر برگشت و ما از این وضعیت خیلی خوشحال بودیم ولی باز همه چیز به روز اول برگشت.

روزی که پدر رفت

پرستو تعریف کرد: یک روز همراه دوستم به مدرسه رفتم. هنگام رفتن مادرم به من گفت نرو، من امروز می‌ترسم. وقتی برگشتم عمه‌ام در را باز کرد و دیدم قطرات خون روی زمین ریخته، به خانه عمه‌ام رفتم و دیدم صورت مادرم متلاشی شده است. آن زمان اجاره دادن فیلم هم جرم بود و پدرم با سامسونت فیلم اجاره می‌داد و این دغدغه هم به نگرانی ما اضافه شد. با هم‌فکری خانواده تصمیم گرفتیم پدرم را لو بدهیم و صحنه‌ای شبیه فیلم ابد و یک روز را در واقعیت تجربه کردیم. بعد از 2 ماه دوباره برگشت و باز به سراغ اعتیاد رفت. سال 75 پدرم رفت و ما او را ندیدیم و به واسطه عمه‌هایم از او خبر داشتیم. در این سال‌ها من بازیگر و معروف شده بودم. یک بار جلوی در برج میلاد با همان تاکسی ایستاده بود و من با یادآوری خاطرات تلخ گذشته از مواجه شدن با او فرار کردم.

دری که هرگز باز نشد

پرستو صالحی گریه کنان تعریف می‌کرد: تا این که سال 87 وقتی ما از مسافرت آمدیم عمه‌ام تماس گرفت و گفت: دوست پدرم می‌گوید ماشین دم در است ولی پدرم در را باز نمی‌کند و صاحب‌خانه هم اجازه نمی‌دهد وارد خانه بشوند. امیر زودتر رفت و من مطمئن بودم یک اتفاقی افتاده و به آنجا رفتم. در را شکستند. من وقتی وارد شدم با جنازه دمر افتاده پدرم روی زمین مواجه شدم و مشخص بود که مدت‌ها از شدت درد دستش را گاز گرفته بود. آن لحظه به بدی‌های پدرم فکر نکردم فقط از خدا خواستم یک لحظه به من فرصت بدهد تا من به او فرصت بدهم. روی ساعت دیواری عکس من و امیر بود. یک خانه داغان با فرش‌های پاره و سوخته، خانه پدر پرستو صالحی بود. گاهی وقتی مردم قضاوتم می‌کنند می‌گویم یعنی تو دیدی جنازه برعکس افتاده پدری را که 24 ساعت از مرگش گذشته و نمی‌دانی در آخرین لحظه چه احساسی داشته است. پرستو گریه کنان گفت: آن روز که در باز شد و علیرضا وارد شد گفتم ای کاش این در به روی زندگی من باز می‌شد و پدرم می‌آمد حتی با اعتیاد، حتی با آن سر و شکل و اعتیاد، اما این در همیشه به روی آدم باز نمی‌شود.

چمدانی پر از درد و خاطره

وی در ادامه اذعان داشت: از خدا خواستم من را ببخشد. شاید اگر بودیم یک بار دیگر به او فرصت می‌دادیم. شاید اگر آن نگاه مجرمانه به اعتیاد در باور ما نهادینه نشده بود و به عنوان بیمار به او نگاه می‌کردیم شاید هزاران بار دیگر به او فرصت می‌دادیم. تلخ بود و تلخ‌تر از آن این بود که بعد از خاک‌سپاری به خانه آمدیم. آنجا چمدانی پر بود از مصاحبه‌های من، یک عالم مصاحبه‌هایی که او در سال‌های شهرت از من جمع کرده بود. آنجا نمی‌دانستم چه کنم. دیدن مصاحبه‌ها آن‌فدر تلخ و وحشت‌ناک بود و به این فکر می‌کردم که در تمام این لحظه‌ها به این فکر می‌کرده که این دختر، دختر من است. من این دختر را دارم و ندارم. علیخانی پرسید: چرا در آن 13 سال هیچ تلاشی نکردید؟ پرستو پاسخ داد: خسته شده بودیم و از جان مادرم می‌ترسیدیم. پرستو گفت: خیلی‌ها هم به ما زخم زبان زدند. یک بار برای گرفتن کمک مالی نزد یکی از بستگان‌مان رفتیم: گفت شما هم مثل پدرتان معتادی خواهید شد که ته جوب می‌میرید. از آن بدتر من کسی را که دوست داشتم و قرار بود از بچگی با هم ازدواج کنیم، رسید به جایی که گفتند ما دختر از خانواده عملی نمی‌گیریم و من زندگی‌ام را به واسطه دیدگاه غلط مردم از دست دادم.

لطفا ما را قضاوت نکنید

علیخانی در پایان پرسید: اگر به آن روزها برگردید با تجربه امروزتان چه می‌کنید؟ پرستو گریه کنان پاسخ داد: وقت می‌گذارم، دوباره تلاش می‌کنم، تا زمانی که نفس خودم بند بیاید، یک زمانی عذاب بود، الان عذاب وجدانی است که از آن عذاب خیلی بدتر است. ما به پدرم بد نکردیم اما رهایش کردیم. خیلی سخت است ولی باز هم باید تلاش کرد. بعد از از دست دادنش دیگر به بدی‌هایش فکر نمی‌کنم و افسوس آن دری را می‌خورم که دیگر به روی من باز نمی‌شود. امیر گفت: من هم تا آخر عمر این عذاب وجدان را دارم. کاش پدرم بود. الان به حدی‌ام که حاضرم بود، شاید اتاقی را برایش درست می‌کردم که به کارش ادامه بدهد، فقط پدر باشد. علیخانی گفت: جدیدا یک ذره بدتر هم شدیم ماجرای مالی، دعوا، اختلاف و هر بهانه‌ای به سرعت ما را به سمت فروپاشی یک خانواده می‌برد، امیدوارم کسانی که مانند 15 سال گذشته این خانواده زندگی می‌کنند و دست به گریبان یک ماجرای جدی این چنینی هستند توصیه این دو نفرکه با پوست و گوشت و استخوان‌شان تجربه کردند، صبوری و درک است، بلکه فقط پدر باشد با هر شرایطی. پرستو صالحی ضمن تأیید این نکته گفت: شاید همه فکر کنند ما آمدیم پدرم را خراب کنیم، اما من آمدم خودم را خراب کنم برای اینکه کمی سبک بشوم، به عنوان کسی که چهره است دائم قضاوت می‌شویم. صالحی که سفیر مبارزه با دخانیات است تأکید کرد: لطفا ما را قضاوت نکنید، شاید بک گراند زندگی ما خیلی تلخ‌تر از شما باشد. وی افزود: نکته خوب ماجرا این است که من و برادرم از دل چنین دردی بیرون آمدیم و معتاد نشدیم، حتی سیگار هم نمی‌کشیم. می‌شود، اگر بخواهید می‌توانید به آنچه می‌خواهید برسید.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها