رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 171074

جابجایی دو نوزاد در بیمارستان، سرنوشت دو خانواده و روایت یک اشتباه در ماه عسل

ساعت 24- ما بچه ها را در غریبی از خودمان جدا کردیم. بچه من مهیار خیلی به پرنده علاقه داشت، او را برای آخرین بار به حیاط آوردم و گرداندم، پرنده را به او دادم، بوسیدمش و گفتم بابا باید بروی، دیگر روز آخر است. من باید این دو مادر را آرام می کردم با وجود اینکه خودم داغان بودم و باید آن شب کنار بچه ای می خوابیدیم که آرام نمی گرفت.

37.jpg
img alt="" height="459" src="http://www.saat24.com/d/2016/07/01/3/315235.jpg" width="680" />
پریناز فروزان: در بیست و چهارمین برنامه "ماه عسل" ماجرای گره خوردن سرنوشت دو خانواده به خاطر جا به جایی دو نوزاد در بیمارستان روایت شد. ماه عسل با اجرای احسان علیخانی میزبان دو خانواده بود که اتفاق عجیب و متفاوتی را تجربه کرده اند. علیخانی گفت: اتفاقی که برای خیلی از ما وقتی به آن گوش میکنیم شبیه فیلمهای هندی باشد. اما نقاط عطف عجیب و لحظاتی دارد که ممکن است کار را خیلی سخت کند. هم درام و هم تراژدی است. وی در بخش اول گفتگو از خانواده امیدوار دعوت کرد تا وارد قاب "ماه عسل" شوند.


خانواده شیرازی مهمان "ماه عسل"


خانواده امیدوار اهل شیراز هستند. علی در یک پیمان کاری مربوط به شرکت نفت مشغول به کار و همسرش خانه دار است. 3 سال قبل ازدواج کرده اند. یک سال بعد از ازدواج صاحب 1 فرزند پسر می شوند و روزهای شیرین و خوب زندگی را می گذرانند. اسم فرزندشان را با نظر خانم امیدوار مهیار می گذارند. احسان علیخانی با اشاره به این موضوع که در بین بعضی خانواده ها بر سر انتخاب اسم یا شکل نوزاد دعوا و بحث وجود دارد گفت: در حالی که نوزاد در بدو تولد چهره مشخصی ندارد و قابل تشخیص نیست که شبیه پدر است یا مادر،معمولا سر این موضوع بحث وجود دارد. خانم امیدوار گفت: مادر شوهرم همیشه می گفت من مطمئنم این نوه هم مثل بقیه به من می رود و من هم می دانستم. علی عنوان کرد: واقعا مهم نبود، حساسیت هایی وجود داشت اما مهم این بود که بچه سالم باشد و فرزند ما سلامت بود.


روزی که همه چیز تغییر کرد


به گزارش ساعت 24 علی از اتفاقی سخن گفت که زندگی خود و همسرش را دگرگون کرد. وی بیان کرد: بعد از تولد مهیار و احساس ما نسبت به او، رنگ زندگی ما تغییر و شیرینی زندگی ما بیشتر شد. تا وقتی که مهیار به سن 10 ماهگی رسید و برای کنترل نمودار رشدی به پزشک متخصص مراجعه کردیم. به ما گفتند نمودار رشدی مهیار کند شده و برای این موضوع احتمالاتی از قبیل اینکه شاید خوب شیر نمی خورد و ... در نظر گرفتند اما ما این دلایل را نپذیرفتیم. تا اینکه دکتر برای تشخیص علت آزمایش خون نوشت و بعد از دیدن جواب با بهانه اینکه آزمایش خوب نبوده ما را به یک آزمایشگاه خصوصی معرفی کردند. مجدد از آزمایشگاه با من تماس گرفتند و گفتند که آزمایش خراب شده و باید مجدد انجام بشود. علی در ادامه اظهار کرد: این بار از تکرار چند باره آزمایش نگران و دچار استرس شدم. بعد از انجام مجدد آزمایش به دکتر مراجعه کردیم و دکتر گفت: کودک شما مبتلا به کم خونی مفرط است، گلبول های قرمزش کم و آهن خونش پایین است. این بیماری ژنتیکی است ولی در وجود شما نیست و شاید بر اثر یک جهش ژنتیکی باشد.


این کودک فرزند شما نیست


علی عنوان کرد: دکتر ما را به یک متخصص خون که از پزشکان خوب شیراز است معرفی کرد و از آنجا نزد یک پزشک دیگر رفتیم. پر از دلهره و اسطرس وارد مطب دکتر شدیم اما نگرانی ام را بروز نمی دادم. وی افزود: وقتی دکتر به جواب آزمایش نگاه کرد پرسید چرا جواب آزمایش شما به آزمایش کودک تان نمی خورد. گروه خونی ما را با مهیار مقایسه کرد و متوجه شد که گروه خونی من اُ مثبت، همسرم ب و مهیار آ است. خودمان هم قبلا متوجه این تفاوت شده بودیم اما نمی توانستیم ثابت کنیم. دکتر با آزمایشگاه تماس گرفت تا از صحت آزمایش مطمئن شود، بعد از اینکه فهمید آزمایش دو بار انجام شده و هر بار نتیجه همین بوده، نگاهی به من کرد و از من خواست که از اتاق بیرون بروم تا با همسرم صحبت کند. پسرم را در آغوش گرفتم و همین طور که از اتاق خارج می شدم هزار و یک فکر از سرم گذشت.


احتمالات دلهره آور پزشک


همسر علی بیان کرد: من قبلا کمی تحقیق کرده بودم که چرا گروه خونی مهیار با ما متفاوت است. وقتی دکتر همسرم را از اتاق بیرون کرد از من پرسید: مطمئنی گروه خونی ات ب هست و جواب آزمایشت درست است؟ و من گفتم: بله، مطمئنم و به همین خاطر اینجا آمدم. دکتر گفت: می دانستی که این کم خونی باید از پدر یا مادر به ارث رسیده باشد ولی نه گروه خونی و نه کم خونی با شما تطابق ندارد. وی در ادامه با بغض گفت: از نگاه سنگین دکتر که نمی توانست ادامه حرفش را بزند متوجه منظورش شدم. فقط توانستم بگویم: من زندگی و همسرم را دوست دارم و از خودم مطمئن هستم. تنها حرفی که توانستم بزنم همین بود و گفتم لطفا هر حرفی موضوعی هست در حضور همسرم مطرح کنید. علی ادامه ماجرا را تعریف کرد: وارد اتاق شدم و دکتر گفت می دانستید که این بچه شما نیست؟ با شنیدن این حرف شوک عجیبی به من وارد شد، همه ذهنیتم این بود که بچه ام مریض باشد، وقتی گفت بچه شما نیست مغزم هنگ کرد و نمی دانستم چه باید بگویم. پرسیدم یعنی چه؟ دکتر گفت: اتفاقات زیادی می تواند افتاده باشد. ممکن است مشکل از همسرت باشد، یک اتفاق غیر معقول افتاده باشد، ممکن است همسرت را بی هوش کرده باشند و شاید در بیمارستان بچه را عوض کرده باشند. پرسیدم: باید چه کار کنیم؟ دکتر پرسید: می خواهید قضیه را ادامه بدهید؟ گفتم صد در صد. دکتر ما را به یک آزمایشگاه خصوصی معرفی کرد و به خاطر هزینه بالای آزمایش DNA با پیشنهاد دکتر اول من و فرزندم آزمایش دادیم.


رنگ شک


علی اظهار کرد: بعد از یک ماه جواب آزمایش مشخص کرد که بین من و پسرم هیچ ارتباط و سنخیتی وجود ندارد. بعد از این به مرکز ژنتیک شیراز مراجعه کردیم و برای انجام آزمایش برای هر سه ما درخواست دادیم، با وجود انجام جلسات خصوصی آنها هم این شک را داشتند. علیخانی پس از تردید و دودلی بسیار سؤال مهم خود را مطرح کرد و پرسید: تا جواب آزمایش DNA همسرت بیاید نسبت به او و زندگی ات شک کردی؟ علی صادقانه اذعان داشت: اگر بگویم نه دروغ گفتم. بالاخره ته دلم با وجود این که 100 در 100 اطمینان داشتم به این موضوع که همسرم به من خیانت نمی کند، ولی وقتی دکترها می گفتند و یا با نگاه های سنگین دیگران در مطب دکتر مواجه می شدم خود به خود شک هایی در وجود آدم شکل می گیرد و باید خیلی مقاوم باشی که بتوانی این شک ها را خفه کنی. علیخانی از همسر علی پرسید: خانم رابطه علی تا قبل از انجام آزمایش با شما تفاوت کرد؟ وی پاسخ داد: من در مطب دکتر پیش از اینکه دکتر یا همسرم پیشنهاد آزمایش ژنتیک بدهند چند بار از روی ناراحتی گفتم: من درخواست آزمایش ژنتیک دارم. دکتر گفت: بستگی به نظر همسرتان دارد، اما من گفتم: من کاری به نظر همسرم ندارم و می خوام آزمایش ژنتیک بدهم. چون همه نگاه ها وحرف ها متوجه من بود و من باید ثابت می کردم نه اینکه همسرم بگوید. درست است که همسرم به زبان نیاورد ولی شاید در دلش غوغا بود.


روزهای سخت انتظار


همسر علی عنوان کرد: تا پیش از مشخص شدن جواب آزمایش من، در خانه ما جو سنگینی حاکم بود. فشار زیادی روی من بود. از یک سو می خواستم ثابت کنم که کاری نکردم، از یک طرف هر شب پیش بچه می خوابیدم تا صبح بیدار بودم و فکر می کردم او را از من می گیرند و ناراحت این بودم که بچه خودم کجاست. بین این سه موضوع گیر کرده بودم و این دو ماه برای من به اندازه 20 سال گذشت. هر شب بالای سر فرزندم گریه می کردم. وی افزود: وقتی جواب آزمایش همسر و فرزندم آمد من در مطب دکتر فقط گریه می کردم، پاهایم سست شد و روی زمین نشستم. فراموش کردم که این بچه، بچه من نیست و فقط به این فکر می کردم که ثابت کنم کاری نکردم. حتی منشی های مطب دکتر نگاه خاصی به من داشتند. فقط به دنبال این بودم که این نگاه های سنگین از من برداشته شود. بعد از یک ماه جواب آزمایش مشخص کرد که مهیار فرزند من هم نیست.


عواقب جبران ناپذیر یک اشتباه


علی اظهار کرد: این مدت زمان خیلی به ما سخت گذشت و کار و زندگی ما را مختل کرد. همیشه فکر می کردیم این اتفاق خاص فیلم هاست ولی این بار به حقیقت پیوسته بود و من یکی از آنهایی بودم که بچه ام عوض شده بود و هیچ ردی از فرزندم نداشتم. با این حال دعا می کردم که این اتفاق نیافتاده باشد چون واقعا دوستش داشتم. برای پیدا کردن فرزندم و روشن شدن موضوع به قوه قضائیه مراجعه کردیم تا از بیمارستان شکایت کنیم و خواستار رسیدگی به مشکل مان شدیم. به دلیل استرس و فشار زیاد به علوم پزشکی مراجعه کردم تا زودتر به این موضوع رسیدگی کنند. علی در پاسخ به سؤال احسان علیخانی راجع به شکل و قیافه فرزندش گفت: حقیقتا درباره رنگ پوست و مو و ظاهرش برای خودمان چیزهایی را متصور شده بودیم در حالی که حقیقت نداشت و وقتی فهمیدیم متوجه شدیم که کمترین شباهتی با هم نداریم. علی اذعان داشت: این موضوع یک زمانی داشت اساس خانواده ما را به هم می ریخت و می توانست عواقب بدتری داشته باشد و اگر من دچار جنون آنی می شدم و بلایی سر همسرم می آوردم چه کسی پاسخگو بود. کسی نمی پذیرفت و من یک قاتل می شدم. این یک حقیقت است، خیلی از مردها ممکن بود چنین واکنشی نشان بدهند و نمی توانیم از این موضوع فرار کنیم. علیخانی پرسید: تو چرا این کار را نکردی؟ علی پاسخ داد: من 1000 درصد به همسرم اطمینان داشتم و آن یک ذره شک از عوامل دیگری بود و دوست داشتم تا آخر این ماجرا بروم و اگر مسئله ای هست بفهمم چرا این کار را کرده است.


در جستجوی خانواده دیگر


در بخش بعدی خانواده کشاورز وارد صحنه "ماه عسل" شدند. حسن کشاورز که به آشپزی در یک منطقه نظامی اشتغال دارد مرخصی گرفته و از مرز پاکستان به تهران آمده بود. حسن تعریف کرد: ابتدا با همسرم تماس گرفتند و گفتند از استان فارس شما برای انجام آزمایش فاویسم انتخاب شدید. در آزمایشگاه دچار شک و شبهه و دلهره شدیم. همان لحظه اول با دیدن فرزند بزرگ ترم و شباهت هایی که با برادرش داشت متوجه موضوع شده بودند و بعد از انجام آزمایش خون متوجه شده بودند که خون بچه به مادرش نمی خورد. علیخانی پرسید: با دیدن تفاوت های ظاهری هرگز شک نکرده بودید؟ همسر حسن گفت: شک نکرده بودم ولی دیگران می گفتند این بچه شبیه خودتان نیست و من هم برای این موضوع بهانه هایی می آوردند. حسن عنوان کرد: خیلی پسرم را دوست داشتم و اصلا فکر نمی کردم چنین اتفاقی بیافتد. برای انجام آزمایش به بیمارستان حافظ در شیراز مراجعه کردیم و قبل از انجام آزمایش اصرار کردم تا بگویند اصل موضوع چیست اما فایده ای نداشت. وی گفت: در شهرستان ما که 70 کیلومتری شیراز است بیمارستان هست اما دکتر نیست و ما مجبوریم برای موضوعی مثل زایمان به شیراز مراجعه کنیم.


یک اشتباه سهوی!


علی بیان کرد: همسرم با من تماس گرفت و گفت از دادگاه تماس گرفتند و خبر دادند که فرزندتان پیدا شده است. حسن گفت: به حراست علوم پزشکی شیراز مراجعه کردیم و بعد از اصرار و پرس و جو گفتند: که فرزندتان در بیمارستان جا به جا شده، خیلی سخت گذشت و فقط فکر می کردم که چطور از این بچه دل بکنم. یک سال و یک ماه بچه را بزرگ کنی و به او مهر و محبت و عشق داشته باشی، یک نفر از این مسئولین یک لحظه خودشان را جای ما بگذارند و بهشان بگویند بچه تان عوض شده چه می کنند. علیخانی گفت: این اتفاق خیلی نادری است و همه به شما حق می دهند و پشت این ماجرا هیچ اتفاق عمدی نبوده و کاملا سهوی بوده، یک اشتباه در نصب دستبند می تواند این اتفاق را رقم بزند، قبول داریم که موضوع خیلی مهمی است، امانت شما بوده اما نمی توانیم این موضوع را به همه جامعه پزشکی و پرستاران بسط بدهیم. کسانی که گاهی خوش ترین خبرهای دنیا را در بدترین لحظات زندگی به ما می دهند، گاهی که عزیزمان روی تخت است و هیچ راه چاره و امیدی نداریم چشممان به دست یک پزشک یا پرستار است. اشتباه بزرگی است اما در سهو بودنش تردیدی نیست. همسر علی گفت: اگر این جریان برای ما مهم نبود و پیگیری نمی کردیم و بچه به سن 18 سالگی یا 30 سالگی می رسید، اصلا نمی توانستیم دیگر دل بکنیم، چه طور اصلا می پذیرفتیم. علیخانی با تأیید این مطلب عنوان کرد: مگر در یک سالگی راحت توانستید دل بکنید؟ خانم امیدوار پاسخ داد: نه، درست است که بچه ها در آن مقطع زمانی ضربه خوردند، ولی باز ما بزرگتر بودیم و می توانستیم برای هم توجیه بیاوریم و لازم نبود برای بچه ها توجیه بیاوریم. اما اگر بچه ها بزرگ شده بودند چگونه باید به آنها حقیقت را ثابت می کردیم.


لحظه های سخت جدایی


احسان علیخانی از مهمانانش خواست تا درباره چگونگی جدا شدن از فرزندانشان بعد از یک سال عشق ورزیدن به آنها توضیح دهند. علی امیدوار بیان کرد: روزی که قرار شد بچه ها را ببینیم، وقتی در دادگاه فرزندم را در آغوش آقای کشاورز دیدم سست شدم و خیلی سخت بود که بچه ای را که یک سال و یک ماه به او مهر ورزیده بودم به پدر و مادرش برگردانم. طبق نظر روانشناس مکانی را از طرف علوم پزشکی به ما دادند و قرار شد در آن مهمان سرا و قرار شد ما کنار هم باشیم تا بچه ها به مادرشان عادت کنند و باید از گروه روان شناسی تشکر کنم، تنها کسانی بودند که به ما خیلی کمک کردند. وی افزود: این مقطع خیلی سخت تر بود، چون هر لحظه می دانستیم که بچه باید برود و هر شب پا به پای همسرم بالای سر بچه گریه می کردیم و زندگی ما گریه و اندوه شده بود. نمی دانستیم باید چه کنیم و اگر بچه هر چه قدر بزرگ تر می شد مهرش به ما بیشتر می شد. من به آقای کشاورز گفتم: بچه ات را بده من بزرگ کنم، او هم می گفت تو بچه ات را به من بده تا بزرگش کنم.


بچه ها تا دو هفته غذا نخوردند


علی با ابراز تأسف عنوان کرد: با وجود این که مسئولین قول داده بودند تا طی مراسمی بچه ها به خانواده های حقیقی شان برگردند اما ما بچه ها را در غریبی از خودمان جدا کردیم. بچه من مهیار خیلی به پرنده علاقه داشت، او را برای آخرین بار به حیاط آوردم و گرداندم، پرنده را به او دادم، بوسیدمش و گفتم بابا باید بروی،دیگر روز آخر است. خیلی ساده خانم کشاورز در ماشین نشسته بود، آقای کشاورز هم نبود و من باید این دو مادر را آرام می کردم با وجود اینکه خودم داغان بودم و ما باید آن شب کنار بچه ای می خوابیدیم که آرام نمی گرفت. این بچه ها تا یک هفته غذا نمی خوردند. مادرها با هم صحبت می کردند و فقط گریه می کردند. علیخانی به دو مادری که گریه می کردند گفت: من چه بگویم که حال شما خوب بشود؟ خانم امیدوار بیان کرد: ما هیچ وقت حالمان خوب نمی شود. حتی وقتی بچه همسایه غذا نخورد ناراحت می شوی، چه برسد به وقتی که بچه خودت غذا نخورد، در حالی که گرسنه است، تا دو هفته شیر نخورد. علی اظهار کرد: فکر کردیم برای یک مدتی کنار هم زندگی کنیم، اما مقدور نشد و مسئولان همکاری نکردند. شرایط کاری و مسکن به گونه ای نبود که این اتفاق بیافتد و مجبور شدیم خودمان را با شرایط سازگار کنیم. سه ماه بود که بچه مان را ندیدیم، روزهای سختی بود، می دانستیم که مهیار 80 کیلومتر دورتر از شیراز است و با اینکه پیش پدر و مادرش بود ما از راه دور آن حس را داشتیم.


برادران تقدیر


احسان علیخانی در بخش بعد از هر دو مادر خواست تا همراه فرزندان شان وارد قاب "ماه عسل" شوند. خانم امیدوار همراه مهیار و خانم کشاورز همراه ماهان آمدند. ماهان برای رفتن به آغوش پدرش بی تابی می کرد. و هر بار در آغوش یک بابا، برای رفتن به آغوش بابای دیگر بی قراری می کرد. ماهان و مهیار کاملا شبیه پدر و مادر خودشان هستند. علی بیان کرد: تا 2 ماه پش مهیار در اوج محبت و علاقه ما بود و تازه ماهان دارد به او می رسد. درست است ماهان فرزند خونی خود ما است، اما مهیار جایگاه دیگری برای من دارد. مادر ماهان گفت: هر دو را به یک اندازه دوست دارم و برای هر دوی آنها جان می دهم. مادر و پدر مهیار هم گفتند: خیلی بی تابی ماهان را می کنند.


نمی بخشم


احسان علیخانی اذعان داشت: قبول دارید که هیچ نفعی در پس این اتفاق نبوده و یک خطای سهوی بوده است. ما به این فکر کردیم کسی که به جهت مشغله، گرفتاری، عدم تمرکز و ... ، مسئول این اتفاق بوده این جا حضور پیدا کند ولی مواجهه شدن با شما برایشان سخت بود. او را می بخشید؟ مادر ماهان گفت: من از این دل خورم که این خانم حتی نه یک بار به دادگاه آمد و نه حتی پیامک زد که حلالم کنید. من نمی بخشم. علی گفت: خیلی سخت است، زخمی که ما خوردیم هنوز تازه است، فاصله 40 دقیقه بین تولد دو کودک جایی برای اشتباه نمی گذارد، نمی بخشم. حسن گفت: بخشش دست ما نیست، دست خدا است ولی من می بخشم. مادر مهیار هم بیان کرد: حتی یک معذرت خواهی نکردند من هم نمی بخشم. علی در پایان تقاضای خود را از مسئولین مجلس و ریاست قوه قضائیه عنوان کرد: امیدوارم این خلأ قانونی که برای این ضربات روحی و روانی که به خانواده ها و فرد می خورد، وجود دارد، در قانون لحاظ کنند. وی افزود: شناسنامه های بچه ها هنوز عوض نشده و به نام های قبلی در شناسنامه ما هستند. هنوز هویت ندارند و باید ما پدرها از هم شکایت کنیم و مراحل و مشکلات قانونی دارد که باید برطرف بشود.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها